تو که حرف میزنی .......
گلبرک لطیف من؛ ناز دردانه ی 22 ماهه من : شیرین زبانی های این روزهایت را چگونه بنویسم که حق مطلب را ادا کند؟ که وقتی می گویم جز خوردن و مچاله کردنت راهی نیست، بفهمی که حقیقتا" راهی نیست!! باید بزرگ شوی، خودت ببینی و بشنوی! حتــــم دارم روزی که این نوشته ها را می خوانی ؛ لبخند ملیحی بر لبان ت نقش بسته ... لبخندی از سر شوق ، از خاطرات خوش کودکی . لبخندی از روزهای اول جمله گفتنت ... که برایت باور نکردنی ست این گونه بودنت را ، این گونه کوچک و تازه کار بودنت را ! عزیز بی همتای من ؛ فردا ، تو می خوانی و تصور می کنی و لبخند می زنی ، امروز ، من می نویسم و تصور می کنم و لبخند می زنم ... دختـــــــــ...
نویسنده :
مامان مریم ❤
0:19